میزان رای ملت است **** امام -

بیایید سوم شهریور را بخاطر ایستادگی و شهادت سه سرباز سرافراز ایرانی ، در مقابل قوای تا بن دندان مسلح روس در سوم شهریور 1320 "روز جلفا " نام گذاری نماییم

یکشنبه

آتش بر جان خرس ها , تصاویری از خورده شدن خرس قطبی به وسیله هم نوع خود







قطب شمال به سرعت در حال گرم شدن است. حتی سریع تر از آنکه دانشمندان فکر می کنند و این سرنوشت تلخی برای خرس ها و حیوانات قطبی است. خرس های قطبی را می توان یکی از مهمترین قربانیان فرآیند گرم شدن زمین برشمرد. این موضوع زمانی بیشتر قابل لمس می شود که دریابیم براساس آمار و اطلاعات موجود تاثیر تغییرات جوی بر نواحی قطبی و یخی زمین و به دنبال آن خرس های قطبی غیرقابل انکار بوده است.

خرس های قطبی را می توان یکی از مهمترین قربانیان فرآیند گرم شدن زمین برشمرد. این موضوع زمانی بیشتر قابل لمس می شود که دریابیم براساس آمار و اطلاعات موجود تاثیر تغییرات جوی بر نواحی قطبی و یخی زمین و به دنبال آن خرس های قطبی غیرقابل انکار بوده است.
•••

قطب شمال به سرعت در حال گرم شدن است. حتی سریع تر از آنکه دانشمندان فکر می کنند و این سرنوشت تلخی برای خرس ها و حیوانات قطبی است. منطقه قطب در پنجاه سال گذشته دو برابر سریع تر از بقیه نقاط دنیا گرم شده است و یخ های اقیانوس منجمد شمالی ۲۰ درصد کوچک تر شده است. افزایش دما از یک طرف شیوه زندگی بومیان قطب را به خطر انداخته و از طرف دیگر باعث شده است حیات بعضی از گونه ها همچون خرس قطبی به خطر بیفتد. خرس های قطبی جانوران سرگردانی هستند که می توانند ماه ها روی یک تکه یخ شناور سفر کنند و با شکار ماهی غذای خود را تامین کنند (غذای اصلی خرس های قطبی فک است. این حیوانات از یخ دریا برای تغذیه، جفت گیری و زادوولد استفاده می کنند.) در واقع خرس های قطبی برای ادامه حیات به یخ های موجود در قطب وابسته اند چرا که با شکستن آنها طعمه های خود را از زیر آنها بیرون می کشند. اما تغییرات جوی و افزایش دمای زمین باعث ذوب شدن کوه های یخ قطب شمال شده است. تحقیقات دانشمندان آمریکایی نشان می دهد خرس های قطبی که در اثر گرم شدن هوا و طولانی شدن فصل های گرم (بدون یخ) از غذای طبیعی خود محروم مانده اند، اکنون به خوردن یکدیگر روی آورده اند. شواهدی که این دانشمندان به آنها استناد می کنند پیدا شدن لاشه ۳ خرس قطبی در شمال آلاسکا و کانادا است که از ژانویه تا آوریل ۲۰۰۴ طعمه دیگر خرس ها شده بودند. لاشه اولین خرس کشته شده در ژانویه ۲۰۰۴ کشف شد. لاشه کشف شده متعلق به خرس ماده ای است که بلافاصله پس از وضع حمل مورد حمله خرس نر دیگری قرار گرفت. خرس نر پس از، از پای در آوردن خرس ماده، لاشه آن را ۲۴۵ کیلومتر دنبال خود کشیده و سپس قسمتی از بدن خرس ماده را خورده بود.
در آوریل ۲۰۰۴ دانشمندان با دنبال کردن رد پای یک خرس قطبی به لاشه یک خرس ماده بزرگسال برخورد کردند که قسمتی از آن خورده شده بود. چند روز بعد نیز محققان کانادایی بقایای خرس دیگری را پیدا کردند که به دست یک خرس مهاجم کشته شده بود.
رفتارشناسان جانوری معتقدند که خرس های قطبی معمولاً برای تنظیم جمعیت، ازدیاد و قلمروطلبی یکدیگر را می کشند اما کشتن هم نوع برای به دست آوردن غذا به ندرت در آنها دیده می شود.
دانشمندانی که مشغول تحقیقات بر روی خرس های قطبی هستند، می گویند: «در مدت ۲۴ سال تحقیق بر روی خرس های قطبی در منطقه جنوب دریای «بیوفورت» واقع در شمال آلاسکا و ۳۴ سال تحقیق در شمال غرب کانادا هیچ موردی از تعقیب، کشتار یا خوردن خرس قطبی به دست یکدیگر را مشاهده نکرده اند.»
این یافته ها تاثیر زیاد فرآیند گرم شدن زمین بر خرس های قطبی را نشان می دهد. یکی از کارشناسان برجسته دانشگاه آلبرتا هشدار داده است خرس های قطبی در نتیجه پدیده گرمایش جهانی طی صد سال آینده برای همیشه پهنه زمین را ترک خواهند کرد. براساس اعلام این دانشمند، خرس های قطبی که برای شکار فک ها به یخ های سطح دریا متکی هستند، به واسطه گرم شدن زمین به شدت در خطر قرار گرفته اند و تداوم روند فعلی به مفهوم انقراض کامل آنان خواهد بود. طرفداران محیط زیست نیز که از وضعیت موجود ناراضی اند، می گویند ذوب یخ های قطبی در اثر گرم شدن هوای کره زمین نسل خرس های قطبی را تا قبل از پایان قرن حاضر منقرض خواهد کرد.
مرکز تنوع زیست شناسی «جوشوا تری» در فوریه ۲۰۰۵ از دولت فدرال درخواست کرد خرس های قطبی را در فهرست گونه های در معرض خطر انقراض قرار دهند.
منبع سایت sakkoo

چهارشنبه

آرتمیس اولین بانوی دریانورد ایرانی دنیا که شجاعتی بی مانند داشت.

امیدوارم این مطلب مورد توجه فیلماسازان و دست اندر کاران سریالهای تلوزیونی قرار بگیرد و در باره این بانوی شجاع بیشتر مطالعه نمایند و فیلمی که مطمئناً از سریالهای جومونگ و ... بهتر خواهد بود بسازند .
پدر آرتمیس لوگدامیس نام داشت. وی فرماندار شهر هالیکارناس (واقع در استان بودروم در غرب ترکیهٔ امروزی) بود و مادرش در جزیرهٔ کرت به دنیا آمده بود.

در دورهٔ هخامنشی این بانو ساتراپی کاریا را برعهده داشته ‌است. در آن هنگام کاریا یکی از ساتراپ های ایران به شمار می‌رفته است. هرودوت که خود نیز از اهالی هالیکارناس ( پایتخت کاریا ) و از آشنایان خانوادگی آرتمیس بوده، حیرت و شگفتی خود را از شرکت این بانو در جنگهای ضد یونان پنهان نکرده‌است. بنابر گفتهٔ هرودوت هیچ کدام از فرماندهان تابع ایران به اندازهٔ او به خشایار شاه رأی صائب ارائه نداده و راهنمایی گرانبها نکرده‌است .

آرتمیس در سال ۴۸۰ پیش از میلاد در جنگ سالامیس که بین نیروی دریایی ایران و یونان در گرفت، شرکت داشت. قبل از شروع جنگ دریایی سالامیس، خشایار شاه از همهٔ امیران محلّی و فرماندهان دریایی نظر شان را راجع به جنگ دریایی خواسته بود. پاسخ‌ها تماماً در تأیید جنگ دریایی با نیروی بحریه یونان بود مگر نظر آرتمیس. او گفت من که در تمامی نبردهای شاه به لحاظ شجاعت و فداکاری از احدی کمتر نبوده‌ام، عرضم این است که نیروهای خود را بی جهت تلف نکنید و از رزم دریایی احتراز جوئید زیرا یونانیان در کار دریا برتری دارند. چه الزامی در این کار است؟ مگر سایر نقاط یونان در ید اقتدار شاه نیست؟ دیگر احدی در مقابل پادشاه امکان اظهار وجود ندارد. آنها که تاکنون با شهریار ما در افتاده‌اند، بطوری که سزاوار بوده، همه سرکوب شده‌اند. نیروها را همانجا که همین اکنون مستقر هستند، باقی بگذارید. خواه تا پلوپونس پیش بتازید یا در همین جا بمانید باز مقصود همایونی حاصل است و یونانیها قدرت ندارند که در مقابل عظمت و سطوت شهریاری استقامت و پایداری کنند. من نگران آن هستم که شکست در این جنگ دریایی، شکست در دیگر جبهه‌ها را در پی داشته باشد.

نکتهٔ دیگری هم هست. شهریاران بزرگ غالباً ندیمانی ناباب دارند و سروران بد را چاکران شایسته خدمتگزارند. شاهنشاه که برترین سرور جهان است، چاکران شایسته و باکفایتی ندارد. کسانی که عنوان دستیاران شاهی را دارند یعنی سرکاران مصری، قبرسی، کیلیکی و پامفیلگی افرادی باطل و بی اثر بیش نیستند.
وقتی دوستان آرتمیس این بیانات را شنیدند، می‌پنداشتند که خشایار او را بمناسبت سعی در ترغیب شاه به انصراف از جنگ مجازات خواهد کرد لیکن شاهنشاه از جواب آرتمیس خوشنود گردید. باوجوداین فرمان بر آن شد که رأی اکثریت به کار بسته شود و خود شاه شخصاً ناظر جریان جنگ باشد.
آرتمیس پنج کشتی فراهم ساخته که در بحریهٔ خشایار شاه بعد از ناوهای فنیقی از معروفترین به شمار می‌رفته‌است. هرودوت در این باره می‌نویسد در هنگام نبرد آرتمیس در حالی که کشتیهای آتنی در تعقیب او بودند و فرارش از آن تنگنا غیر ممکن می‌رسید، چاره‌ای اندیشید. او یک کشتی همدست را از کار انداخت. در این کشتی امیر کالیندی سوار بود و آرتمیس با این شخص هنگامی که سپاه شاهی در هلسپون بودند، اختلافی پیدا کرده بود. با غرق کردن این کشتی آرتمیس با یک تیر دو نشان زد زیرا فرماندهٔ کشتی یونانی با مشاهدهٔ صدمه‌ای که آرتمیس به کشتی پارسی وارد ساخته بود، پنداشت که با یک کشتی یونانی طرف است بنابراین از تعقیب او باز ایستاد و هدف دیگری را تعقیب کرد. از طرف دیگر بر قدر و احترام خویش در پیشگاه خشایار بیفزود زیرا نقل کرده‌اند که خشایار که شخصاً ناظر عملیات جنگی بود، آن جریان توجهش را جلب کرد و یکی از ندیمان عرض کرد: اعلیاحضرتا، ملاحظه می کنید آرتمیسیا با چه مهارتی نبرد می کند؟ او یکی از کشتیهای دشمن را از کار انداخت . خشایار پرسید آیا واقعاً او آرتمیس است؟ مخاطب پاسخ داد هیچ گونه شکی نیست زیرا علامت جهاز او برجسته و پیداست. هر چند که خیال می کرد، کشتی دشمن را صدمه زده است. می‌گویند شاه با مشاهدهٔ آن صحنه فرمود مردانم زن شده‌اند و زنها مرد.

در داستانی که هرودوت درباره غرق کردن کشتی خودی توسط آرتمیس بیان کرده، تناقضاتی به چشم می خورد. در چنین جنگ عظیمی که صدها کشتی جنگی از هر دو طرف شرکت داشته اند، انتظار می رود که مانند هر پیکار دیگری کشتی های دو طرفین پرچم و علامتهای مخصوصی به همراه داشته باشند، تا قوای دوست از دشمن قابل تفکیک باشد. همچنین بعید به نظر می‌رسد واقعیت چنین حادثه ای همزمان هم از نظر سپاهیان یونانی و ایرانی حاضر در میدان جنگ و هم از نظر شاه و همراهانش که در ارتفاعات مشرف به میدان جنگ سالامیس ناظر بوده اند، پنهان مانده باشد. اگر همراهان خشایار در فاصله ای بوده اند که بتوانند یک زن را از مرد تشخیص بدهند، چطور در تمیز دادن یک کشتی خودی از کشتی دشمن دچار خطای دید شده اند.

بطورکلی در ذکر وقایع پیرامون آرتمیس، توسط هرودوت، حس مباهات و ستایش از یک زن شجاع و باقدرت که همشهری او بوده و اجتناب از تحریک احساس خشم و کینه توزی یونانیان برعلیه آرتمیس، توأماً دیده می شود. این احتمال می رود که هرودوت به روش خود تمحیداتی در جهت حل این مسئله در نظر گرفته باشد.
بعد از شکست ایران در جنگ سالامیس مردونیه به خشایار پیشنهاد داد که در یونان بماند و رهبری جنگ را بعهده بگیرد. خشایار دراین باره با آرتمیس مشورت کرده و آرتمیس رأی به بازگشت شاه به ایران و سپردن امور جنگ به مردونیه داد. خشایار نظر آرتمیس را پذیرفته و به ایران بازگشت.
در مورد ریشهٔ نام این بانو دو نظر وجود دارد. ممکن است نام این بانو از الههٔ یونانی یعنی آرتمیس (اسطوره) که در اسطوره‌های یونانی، خدابانوی شکار و ماه و حاصلخیزی بوده، به عاریت گرفته شده باشد و از طرفی دیگر ممکن است ریشهٔ نام این بانو از واژه‌های ایرانی‌ آرتا، آرت، آرته (از اوستایی یا پارسی‌ کهن) که می‌تواند به بزرگ، خوب، پاک واژه شناسی‌ شود، گرفته شده باشد. بنابر این واژه شناسی‌ «آرتمیس» می‌تواند «بانوی پاک، بزرگ، ...» باشد
منبع : ویکی پدیا

شنبه

زندگی کوتاه است باید زندگی کرد .

دختری را که در تصویر می بینید ، کتی کرکپاتریک نام دارد؛‌ کتی 21 ساله به همراه نامزد 23 ساله خود نیک برای جشن عروسی شان آماده می شوند

این عکس تنها چند دقیقه قبل از مراسم عروسی این دو جوان ، در روز 11 ژانویه 2005 گرفته شده است

کتی مبتلا به سرطان است و بیماری وی در بدترین وضعیت خود قرار دارد؛ وی مجبور است هر روز ساعاتی زیر نظر پزشک و دستگاه های مخصوص قرار بگیرد. در این عکس ، نیک منتظر است تا کتی یکی دیگر از شیمی درمانی هایش به پایان برساند.

کتی علیرغم تمام درد و رنج ناشی از بیماری سرطان ، ضعف بدنی ، شوک های ناشی از تزریق پی در پی مورفین ، قصد دارد مراسم عروسی خود را بدون هیچ عیب و نقصی برپا کند . وی به خاطر بیماری اش همیشه در حال کاهش وزن است ، به همین خاطر مجبور شد هر چه به روز عروسی اش نزدیک تر می شود ، لباس عروسی اش را کوچک تر و کوچک تر کند.

وی مجبور بود در طول مراسم عروسی اش کپسول تنفسی اش را به دنبال خود داشته باشد . در این تصویر پدر و مادر نیک را می بینید. آنها از اینکه می بینند پسرشان با عشق دوران دبیرستان خود ازدواج می کند بسیار خوشحال هستند.

کتی در ویلچیر خود نشسته و به ترانه ای که نیک و دوستانش می خوانند گوش می دهد.

طی مراسم عروسی ، کتی مجبور می شد برای لحظاتی استراحت کند. او به خاطر ضعف و درد نمی توانست به مدت طولانی بایستد

کتی تنها پنج روز بعد از مراسم عروسی اش فوت کرد. دیدن زنی که علیرغم بیماری سرطان و آگاهی به عمر کوتاه مدت اش ، ازدواج می کند و تمام مدت لبخند بر لب دارد ما را به این فکر می برد که خوشبختی دست یافتنی است ، مهم نیست چقدر دوام می آورد.

باید از منفی بافی دست برداریم ؛ زندگی آنقدرها هم که فکر می کنیم پیچیده نیست.
زندگی کوتاه است

قوانین را زیر پا بگذار

بسرعت ببخش

با صداقت عاشق شو و با حرارت ببوس

همیشه بخند

هیچ وقت لبخند را از لب هایت دریغ نکن

مهم نیست زندگی چقدر عجیب است

زندگی همیشه آنطور که ما فکر می کنیم پیش نمی رود

اما تا زمانی که هستیم ، باید بخندیم و سپاسگذار باشیم

زنبور چگونه نیش می زند ؟



این فلش چگونگی نیش زدن زنبور و ورود زهر به بدن را نشان می‌دهد.
زنبور ممکن است هرکسی را نیش بزند. راه هایی برای کاهش عوارض این گزیدگی وجود دارد که ضمن دور شدن از محل حمله زنبور و حفظ خونسردی می توان انجام داد:
1.فورا نیش زنبور را از پوست جدا کنید. (به خاطر داشته باشید که تنها زنبور عسل است که نیش و غده ترشح کننده زهر را روی پوست جای می گذارد.) نیش را با نوک ناخن یا با جسمی دیگر بردارید. به هیچ وجه قسمت انتهایی نیش (محل ذخیره زهر) را فشار ندهید چرا که زهر بیشتری وارد پوست می شود. بدون اتلاف وقت نیش را جدا کنید تا از ورود بیشتر زهر به پوست جلوگیری شود.
2.برخی ممکن است پس از گزیدگی علائمی آلرژیک بروز دهند. علائمی مانند: تنگی نفس، قرمزی بیش از حد محل گزیدگی و گسترش به جاهای دیگر پوست، تورم صورت، گلو و دهان، اضطراب و افزایش ضربان قلب. در این مواقع فورا آنتی هیستامین مصرف کرده و به پزشک مراجعه کنید.
3.برای کاهش درد از ایبوپروفن یا استامینوفن استفاده کنید.
4.محل نیش را با آب و صابون شستشو دهید.
5.برای کاهش درد از یخ یا خمیردندان بر روی محل استفاده کنید.



منبع :  خبر آنلاین

سه‌شنبه

خيام اگر كه هستی خوش باش

خيام اگر كه هستی خوش باش 
 با لاله رخي اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت كار جهان نيستی است
 انگار كه نيستی چو هستی خوش باش
این عکسی است که فضاپیمای وویجر از زمین گرفته است. عکسی که زمین را در فضای بیکران نشان می دهد. كارل ساگان فضانورد آمریکایی کتابی با همین عنوان نوشته است. در قسمتی از این کتاب می خوانیم:


دوباره به این نقطه نگاه کنید. همین جاست. خانه اینجاست. ما اینجاییم. تمام کسانی که دوستشان دارید٬ تمام کسانی که می شناسید٬ تمام کسانی که تابحال چیزی در موردشان شنیده اید٬ تمام کسانی که وجود داشته اند٬ زندگی شان را در اینجا سپری کرده اند. برآیند تمام خوشی ها و رنج های ما در همین نقطه جمع شده است. هزاران مذهب٬ ایدئولوژی و دکترین اقتصادی که آفرینندگانشان از صحت آنها کاملا مطمئن بوده اند٬ تمامی شکارچیان و صیادان٬ تمامی قهرمانان و بزدلان٬ تمامی آفرینندگان و ویران کنندگان تمدن٬ تمامی پادشاهان و رعایا٬ تمامی زوج های جوان عاشق٬ تمامی پدران و مادران٬ کودکان امیدوار٬ مخترعان و مکتشفان٬ تمامی معلمان اخلاق٬ تمامی سیاستمداران فاسد٬ تمامی «ابرستاره ها»٬ تمامی رهبران کبیر٬ تمامی قدیسان و گناهکاران در تاریخِ گونه ما٬ آنجا زیسته اند٬ در این ذره غبار که در فضای بیکران در مقابل اشعه خورشید شناور است. زمین ذره ای خرد در مقابل عظمت جهان است. به رودهای خون که توسط امپراطوران و ژنرال ها بر زمین جاری شده٬ البته با عظمت و فاتحانه٬ بیاندیشید. این خونریزان٬ اربابان لحظاتی از قسمت کوچکی از این نقطه بوده اند. به بی رحمی های بی پایانی که ساکنان گوشه ای از این نقطه٬ توسط ساکنان گوشه دیگر (که از این فاصله نمیتوان آنها را از هم بازشناخت) متحمل شده اند بیاندیشید٬ چقدر اینان به کشتن یکریگر مشتاقند٬ چقدر با حرارت از یکدیگر متنفرند. تمامی شکوه و جلال ما٬ تمامی حس خود مهم بینی بی پایان ما٬ توهم اینکه ما دارای موقعیتی ممتاز در پهنه گیتی هستیم٬ به واسطه این عکس به چالش کشیده می شود. سیاره ما لکه ای گم شده در تاریکی کهکشانهاست. در این تیرگی و عظمت بی پایان٬ هیچ نشانه ای از اینکه کمکی از جایی میرسد تا ما را از شر خودمان در امان نگاه دارد٬ دیده نمی شود.
زمین تنها جای شناخته شده است که قابلیت زیست دارد. هیچ جایی نیست٬ حداقل در آینده نزدیک که گونه بشر بتواند به آنجا مهاجرت کند. مشاهدات٬ بله٬ استقرار٬ هنوز نه. خوشتان بیاید یا نه٬ زمین تنها جایی است که می توانیم روی پای مان بایستیم. گفته شده که فضانوردی تجربه ای است شخصیت ساز که فرد را فروتن می سازد. شاید هیچ تصویری بهتر از این٬ غرور ابلهانه و نابخردانه نوع بشر را در دنیای کوچکش به نمایش نگذارد. برای من٬ این تصویر تاکیدی است بر مسئولیت ما در جهت برخورد مهربانانه تر ما با یکدیگر٬ و سعی در گرامی داشتن و حفظ کردن این نقطه آبی کمرنگ٬ تنها خانه ای که تاکنون شناخته ایم.